راستی ...
نوشته شده توسط : مهدی

راستي راستي اين دفعه رفتم تست بازيگري دادم و قبول شدم ميگين چجوري . بخونين.
کارگردان گفت:نقشش خيلي کوتاهه ها فقط همين صحنه.
گفتم:عيبي نداره!
گفت:پول نميديما!
گفتم:عيبي نداره!
گفتم:ديالوگ چي؟
گفت: خودتو نشون نميديم!
تو ميري پشت يه ديوار بعد يک گلدون ميوفته اونور و تو ميگي:آخ.
گفتم: بلند بگم.
گفت:مهم نيست صدات هم بعدآ دوبله ميشه

 

 

ديدي غزلي سرود؟ عاشق شده بود. انگار خودش نبود عاشق شده بود.

افتاد.شکست . زير باران پوسيد آدم که نکشته بود . عاشق شده بود





:: بازدید از این مطلب : 122
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 9 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: